دلم می خواهد

باور کنم همه چیز را

دوست دارم اعتماد کنم

به نگاه ها و صداها

به نوازشها و محبت ها

می خواهم باور کنم

دیگران را

دوستان دیروز دوستان امروز

و دشمنان به ظاهر دوست

آنگونه که به نظر می آیند

می خواهم راحت شوم

از این انقباض طولانی

می خواهم سالها را کنار زده

در هوای شفاف کودکی نفس بکشم

می خواهم دلم را پرواز دهم

تا در بیکران آبی

آرام گیرد از این همه دغدغه

زندگی باز هم پر از تکرارهاست

همان سرنوشتها 

همان سرگذشتها

زندگی تکرار مکرر داستانهاست

عشقها همان

جنگها و صلح ها همان

هر چند تفاوت در ظاهر و نام هاست

خواست ها و سوز و سازها یکیست

با همه تغییر نام ها مثل همیشه باز هم

شیرین ها قاتل فرهادهاست

با همه زرنگی ها و منم منم گفتن ها

باز هم آدم مغفول غمزه ی حواهاست

در هر گوشه ای از دنیا هر لحظه

ماجرایی سرگذشتی بر زبان هاست