همیشه های من

 

 

همیشه از جایی که اصلا فکرش را نکرده ام ضربه خورده ام

 

همیشه ضربه ای که از نزدیک ترین کسانم خورده ام ویرانگر تر بوده است

 

همیشه در ویرانه های روحم ضجه زده ام

 

همیشه ضربه ای بوده که دوباره ویرانم کند

 

همیشه زیر آوار ناجوانمردی گرفتار شده ام

 

همیشه با چنگ و دندان خود را از زیر آوار بیرون کشیده ام

 

همیشه های زندگی تا همیشه با منند دیگر این را می دانم و

 

هرگز این همیشه ها را فراموش نمی کنم

[ جمعه 8 آذر 1392برچسب:, ] [ 11:27 ] [ m.moradi ] [ ]
دشمن در خانه

چه کنم که دشمنم در خانه است

 

این جهان در چشم من ویرانه است

 

سالها با رنچ و محنت ساختــــــم

 

به امید سرفرازی که افسانه است

 

من شکستم در خودم ای عاقـلان

 

هر که بیند گویدم دیوانـــــــه است

 

خرد کرد روح مرا تکــــــــــــدانه ام

 

با پلیدان همدمی رندانـــــــه است

 

آبروی عشق را بر بــــــــــــــاد داد

 

کاخ امیدم دگـــــــــــــر ویرانه است

 

از صبوری ذرّه ای در من نمــــــاند

 

آتش او شد عمر من پروانـــه است

 

تا قیامت نگذرم از جــــــــــــــور او

 

بر من معصوم ظالمی جانانه است

 

[ یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, ] [ 23:2 ] [ m.moradi ] [ ]
فکر باطل

 

 

فکر می کردم آدم شده ام

 

باز فهمیدم که

 

تا این دنیا دنیاست

 

نمی توانم آدم شوم

 

من شکننده تر از آنم که

 

بتوانم آدم باشم

 

آدم ها نمی شکنند

 

فرو نمی ریزند

 

آدم ها می شکنند

 

فرو می ریزند!

 

 

[ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, ] [ 23:20 ] [ m.moradi ] [ ]
صبر

 صبربر مصیبت

 

سخت ترین پرده ی نمایش زندگی است

 

که همه ی ما باید آن را بازی کنیم

 

عجیب است !

 

ممکن است انسانی حتی

 

یک پرده ی خوش هم نداشته باشد

 

ولی امکان ندارد

 

کسی وارد صحنه ی دنیا شده

 

بتواند این پرده را بپیچاند !!

 


ادامه مطلب
[ شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:35 ] [ m.moradi ] [ ]
بی تفاوت باش

 

وقتی دیدی

در یکی از بن بست های خیابان زندگی

بیچاره ای را در کنج دیوار یلند نا امیدی

                                خفت کرده اند

                                                   بی تفاوت باش !

هنگامی که

در یکی از خانه های امن زندگی

شاهد شکنجه شدن پیرزنی

با تیغ نگاه و زبان نزدیک ترین کسانش بودی

                                                    بی نفاوت باش !

هر گاه

در تاریک ترین و هراسناک ترین

گوشه ی حیاط زندگی

کودکی را دیدی که با تنی زخمی از جور بزرگان

                                        به خود می پیچد

                                                            بی تفاوت باش !

بی تفاوت باش

تا از زندگیت !!! لذت ببری ...

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 23:11 ] [ m.moradi ] [ ]
فقط یک خیز !

 

باز دیر کردم

و قطار به راه افتاد

...

و من این بار می دوم

می دوم و می دوم

تا به آن برسم

فقط یک خیز بزرگ

یک خیز

تا سوار شوم

و

روی جریان صاف ریل ها سر بخورم

[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, ] [ 23:1 ] [ m.moradi ] [ ]
وقت ندارم

 

حالم شبیه دلهره ی حین امتحان است

که می دانم مراقب سنگدل

هر آن

ورقه ام را به زور از دستم می گیرد

و من هاج و واج

پریشان و منقلب

فریاد می زنم

من می توانم

وقت بدهید

من همه را بلدم

وقت می خواهم

و مراقب با خونسردی

با ورقه ی من در دست

از در سالن خارج می شود...

[ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ] [ 11:51 ] [ m.moradi ] [ ]
گناهکار

 

بعضی غروب ها

دست کودکی هایم را می گیرم

و می برمش به همان شهر بازی

که در آن سوی بلوغ متروک است

چقدر گناه باریده

تاب زنگ زده چه صدای ناموزونی می دهد

و مثل نگاه های وجدان

بیگانه است با پوستم

[ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:25 ] [ m.moradi ] [ ]
؟

 

چشمانت چه گستاخانه

دست در گلوی احساسم انداخت

در آن پریروز کبود

[ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:24 ] [ m.moradi ] [ ]
عاقل

 

قلبم برگهایش را

زیر پای پاییزیت نمی ریزد

تکانش نده دیگر

 

[ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:23 ] [ m.moradi ] [ ]
تقدیر
 

 

راستش نمی خواهم در این میدان باشم

امّا این ازدحام بی منطق

مرا به زور می راند

و می برد به سوی آن خطّ ظالم

[ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:22 ] [ m.moradi ] [ ]
انتظار

 

دیر وقت است و سپیده دور

و پر کرده اند آسمانم را

ابرهای سیاه و تاریک

و چه سخت است

انتظار پایان

[ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:20 ] [ m.moradi ] [ ]
سرنوشت

 

پرم از حرف های نفس گیر

پرم از حادثه های بی رحم

چه دردناک سرازیر شدم

ار آن راه سرخ و تاریک

و در آن نخستین روشنایی بود که

ستاره ام گم شد

و هرگزها بر سرم باریدند

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 1:8 ] [ m.moradi ] [ ]
رهایی

 

ساده بگویم

راحت شده ام

از دغدغه ی حرفها

از فشار اجبارها

واز قانون طبیعی زیستن

حالا دیگر

با دنیا راحت تر کنار می آیم

[ جمعه 14 مهر 1391برچسب:, ] [ 22:52 ] [ m.moradi ] [ ]
باید...!

 

باید عادت کنی

به درشت شنیدن

 به صبر

به چشم پوشی

وگرنه دوام  نمی آوری

باید فراموش کنی

بی وفایی ها را

دروغها و خیانت ها را

وگرنه تمام می شوی

باید درس بگیری

از بدها و بدیها

از ظلم ها و نابرابری ها

از عاقبت خوبی

وگرنه بزرگ نمی شوی

[ جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:30 ] [ m.moradi ] [ ]
و اما تاریخ...

 

هر چه بیشتر می دانم

اوضاع بدتر می شود

پستی آدمها !

دنیا را از چشمم می اندازد

آنها را که عاشق و پاک می پنداشتم

در کمال ناباوری فهمیدم

منحرف بوده اند و بزه کار!

آن هم از بدترین نوعش..

دیگر دلم را حتی

به حافظ و سعدی هم نمی توانم خوش کنم

و باز فهمیدم که

" دنیا را همین اشرف مخلوقات متعفن کرده اند"

و استشمام تاریخ

در هر جای دنیا

همیشه متهوع است

و مسموم می کند روح را ! 

[ پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, ] [ 14:25 ] [ m.moradi ] [ ]
بیداری

 

در ناامیدی

دل به تاریکی زده

و واداده بودم

که آن یک دم بارقه ی تو

زندگی را روشن نمود

و راه را نمایان

[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:50 ] [ m.moradi ] [ ]
وای بر ما

 

چه شرم آور است

روزی که

"شیطان" بخواهد توبه کند

و دیگر "آدم" برای سجده نیابد!

[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, ] [ 23:58 ] [ m.moradi ] [ ]
سر خوشی

 

بی رنگ بودم

که تازیانه های زمانه

رنگم داد

و در صافی حوادث

زلال شدم

دیگر من در دل

به هر چه بد بستم

که از زلال هست خود

مستم

 

[ چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 1:11 ] [ m.moradi ] [ ]
رویشی دوباره

 

دوستان ناشناس دیرین

و یاران مهرآشنای صمیمی

زیبایی ها را

 از وجود نازنین و لطیف خود

به دنیای متروکم گشودند

و این تنها مانده در بیابان بی کسی را

به میهمانی صفای سبز و خرّم خود

فرا خواندند

از باران محبّت آن دل آشنایان

ترک های وجود بی حاصل و شوریده ام

سیراب و لبریز از مهر شد

و من بهار را با تمام نیرو

به درون می کشم

و می رویم از نو

و دوباره جوانه می زنم

و متولّد می شوم

و بالا می روم

تا معراج یک انسان

 

[ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, ] [ 1:23 ] [ m.moradi ] [ ]
هفت سین

 

می خواهم امسال

هفت سین دل را

بر دنیای مجاز بچینم

سردی روحم را

با سرانگشتان سرد

بر سرفصل بهاری سردتر

                    می ریزم

سایه ها را

با سنگ سکوت

 از سرحدّ زندگی

           می رانم

     و

ماهی بی کس دلم را به اقیانوس این دنیا می سپارم...

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:11 ] [ m.moradi ] [ ]
پیمان

 

با خودم پیمان نیکی بسته ام

از همه حتی خودم هم خسته ام

در پی نادوستی از نامردمان

در به روی هر چه آدم بسته ام

در خیال خود خزیدم بلکه تا

از پلیدان و شروران رسته ام

خویش و قوم و دور و نزدیک خودم

کنده اند پوست و شکسته هسته ام

از بدی گفت و گوی و معرفت

خود نمی دانم چاقو یا دسته ام

با چنین طرحی که در دل کنده ام

از همه نقش دروغان جسته ام

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ 1:15 ] [ m.moradi ] [ ]
پند؟

 

جز خدا بر کسی اعتماد نکن

با دشمنت اصلاً ارتباط نکن

گر چه از ظاهرش تو نبینی

از طریق احتیاط اجتناب نکن

از برای کسب آنچه خواهی

به کس و ناکسی التماس نکن

دست تو پاک تر از دل تو

دست و دل با گنه ارتکاب نکن

دشمنان هر زمان در کمینند

بر ظواهر تو هم التفات نکن

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ 1:14 ] [ m.moradi ] [ ]
بی خیال

 

در این دنیای بی شرم

یا باید مثل خودش باشی

و یا زودتر از آن خلاص شوی

ـ نه اشتباه نکن منظورم از خلاص شدن

آن چیزی که فکر کردی نیست

یعنی بی خبال دنیا شوی ـ

هر چه بادا باد

بگذار هر کس هر کاری می کند بکند

بی خیال!

بگذار فکر کنند خوبند و تو بدی

بی خیال!

بگذار خود را زرنگ بدانند و تو را احمق

بی خیال!

بگذارتا راحت بگذری

یک زندگی ممتنع و بی خیالی

بهتر از این همه عذاب است

مگر نه ؟؟؟

 

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ 22:39 ] [ m.moradi ] [ ]
در دام زندگی

 

نشنیده ای که هر درد را درمانیست    

زندگانی گر چه با توست اما نیست

زنده بودن دام توست ٬ دیوانه

هر که دام را خواهد ٬ دانا نیست

حال من را چه می فهمی تو ناصح

هر که در بند پند باشد با ما نیست

قلب پاره پاره از بی مهری

پر تپش ابزاریست ٬ جان را نیست

از تو می خواهم که دگر پند نگویی مرا

که هوای دلم و جان ٬ بس بارانیست

چه زیادند دل خوشان در اطراف

هر دل خوش داری٬هر زمان دارا نیست

استخوان ها خواهدبشکند این قمری

لیکن از خردی ٬ بنیه اش یارا نیست

اجلم باید کاید از در شاید

حق ماندن  رفتن٬ در جهان ما را نیست

[ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:48 ] [ m.moradi ] [ ]
به لطف آنان

دوستانم کمند   دشمنانم بسیار

دشمنانم را دوست دارم   صد بار

که اگر آن ها نبودند     حتماً

تا به حال بارها    مرده بودم من

همه از لطف بودن  آن هاست

که پس از هر افتادن  می توانم خاست

[ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:47 ] [ m.moradi ] [ ]
بیچاره دلم(2)

به هر سبب

و به هر خاطری

هر کاری که می کنم

و به هر جا که می روم

دل بیچاره ی رنجورم راهم با خود می کشم

و او چه صبور است و دردمند

گاه اعتراضی می کند اما نه از درد

که باز گردانم او را به پیله اش

ساکت و سرد

[ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:45 ] [ m.moradi ] [ ]
رو به زوال

در حفره های دور وجودم

عنکبوت های سیاه پیوسته تار می تنند

تارهای پولادین آن ها

هر لحظه

گوشه ای از جانم را در نقاب می کشد

و من کمتر و کمتر می شوم

آه اگر بدانی

در پشت آن نقاب های سیاه

چه زیبایی هایی تاریخ می شود

و چه نواها زندانی!

[ دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, ] [ 21:44 ] [ m.moradi ] [ ]
تظاهر

بغض غربت چنان گلویم را می فشارد

که خفه ام می کتد گاهی

خفقانی غریب و نا مفهوم

پتک سنگین کبودش را

چنان بر شانه های احساسم می کوبد

که قلبم مچاله می شود گاهی

و ترس غریب گذاشتن و گذشتن

چنان لرزه بر وجودم می اندازد که

می پوساندم از درون

و من خفه ی مچاله ی پوسیده

بازتظاهر به زندگی می کنم هر روز

[ دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, ] [ 21:42 ] [ m.moradi ] [ ]
دیر یا زود

تو هم بر می گردی روزی

ای نامهاجر دیروزی

و بخشش می خواهی

با عجز و التماس

تو را می گویم ای عاجز ناسپاس

تو هم مثل دیگران

که شکستند و پاشیدند و رفتند

می فهمی دیر یا زود

بردی از زیان یا سود

با شکستن دلی که

خالص بود و ناب

روشن بود و جان بخش مانند آب

شاید هم فهمیده باشی تا به حال

بعد از آن همه فرارهای محال

باید صبر کرد و دید غرور بی معنیت

تا به کی می تواند مهار کند

جریان چشمان پشیمانت را

و در بند کشد

آن فریاد خواهش جانت را

یا بخشکاند از ریشه و

بر کند از بیخ ایمانت را

[ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, ] [ 14:35 ] [ m.moradi ] [ ]
بی کسی من

دلم شکسته

دلم را بد شکسته اند

نه یک بار نه ده بار

بارها و بارها

نه هر کس نه ناکس

همان کس که کسم بود و

بی کسم کرد و

بی کسی من

شد همه کس من

[ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, ] [ 14:34 ] [ m.moradi ] [ ]
در دامان زندگی

در آغوش زندگی انداخت

ما یتیمان نالان را

پرستاری سخت گیر و بس زیرک

جوابی داشت بابت هر های ما

هویی در آستین آماده

که مات کرده او

جمله سوار و پیاده

کار ما با او بی پوشش است 

سودی ندارد هیچ آرایه

پس بگذاریم همه گلایه

و بیاویزیم بر دامان دایه

تا رسیم بر بهترین پایه

و نباشیم مقلد و محتاج همچون سایه!

 

[ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, ] [ 14:32 ] [ m.moradi ] [ ]
شاید نفر بعدی تو باشی

آی تو که زل زده ای

    به حفره ی سرد خاکستری

و مردمان چشمت دیگر دودو نمی زنند

و مات شده اند بر مات شده ای

تو که ذهن سیالت به هر سو می غلطد

چه معلوم؟! شاید نفر بعدی تو باشی

آن حجم سرد و سنگین هم

ساعاتی پیش

پنجه بر پیکره ی زندگی می کشید

و از دنیا آویزان شده تاب می خورد

او هم بارها و بار ها

بر سر حفره ی سرد ایستاده

و به خالی و پر شدنش

چشم دوخته

او هم روزی مثل تو بود

این بالا   صاف و عمود!!

[ جمعه 25 آذر 1390برچسب:, ] [ 1:10 ] [ m.moradi ] [ ]
تنها و تن ها

در ایستگاههای بی شمار زندگی ام

افراد بی شماری در کنارم

نشسته و پیاده شده اند

و از آنها شاید

عطری یا نفسی

 به باغ خاطره ام پر کشیده

و این منم

"تنها"یی که

"تن"های زیادی را

از خاطرم بیرون کرده

و "تن"های کمی را

دوست دارم

[ یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, ] [ 19:49 ] [ m.moradi ] [ ]
حال خوش

حتماً می دانی

که از خوشبختی تا بدبختی

و برعکس

از بدبختی تا خوشبختی

فاصله ای نیست

و این دو می توانند

در کمتر از یک ثانیه

به هم تبدیل شوند

درست مثل دوست داشتن و تنفر

پس چه بهتر

در بدبختی خود را نبازی

و در خوشبختی خود را گم نکنی

تا همیشه در حال خوشی باشی

[ یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, ] [ 19:46 ] [ m.moradi ] [ ]
کلمه یا خاطره؟

چند سال پیش

فکرش را هم نمی کردم

که امروز

با شنیدن کلمه ی - مثلاً - کلاغ

بیاد یکی از تلخ ترین خاطراتم بیفتم

هر چه از عمر می گذرد

کلمات بیشتری

تبدیل به خاطره می شوند

زندگی بیشتر

یعنی کلمات خاطره انگیز بیشتر

خاطرات خوب

خاطرات بد

خاطرات ویرانگر و کشنده

می ترسم از روزی که

جمله ی بی خاطره ای نداشته باشم

تا در تنهایی خود زمزمه کنم...

[ سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, ] [ 8:30 ] [ m.moradi ] [ ]
در حسرت زندگی

همیشه این طور است

ـ و فکر نمی کنم تو استثنا باشی ـ

همیشه حسرت زندگی

در هر نفس با انسان است

هر چقدر عالی یا بد

ـ به نظر دیگران ـ

زندگی کرده باشی

و هر طور که

ـ به نظر خودت ـ

زنده بوده باشی

باز هم حسرت زندگی

 دست از سرت بر نمی دارد

ای کاش ها

هیچ وقت یقه ات را رها نمی کنند

و چراها

 همیشه با تو در جدالند

بایدها و نبایدها هم که

 مدام خون به دلت می کنند

تو در تمام طول عمر

اسیر این واژه های استفهامی و امری

دست بسته و در بند

زار می زنی

و سراب زندگی

فقط از دور

به تو لبخند می زند!

 

[ سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, ] [ 8:27 ] [ m.moradi ] [ ]
همه را چه شده است؟!

به یاد داری در دریای بی کران یکرنگی

چه غوطه ها می زدیم؟

چه لذتها می بردیم؟

زمانش را نمی دانم اما به یاد دارمش

راستی این چیست که همه را عوض می کند؟

و هیچ کس دیگر خودش نیست

و همه به هم نگاه می کنند

اما سرد

و همه با هم هستند و نیستند

انگار همه حتی با خودشان غریبه اند

و تظاهربه محبت می کنند

به عشق به وفا

و تظاهر به دوستی می کنند

و دلسوزی

انگار در تمام دنیا گرد نامردی پاشیده اند

و دو رویی و بی احساسی و فراموشی

و قحطی آدم آمده است.....

[ چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, ] [ 17:9 ] [ m.moradi ] [ ]
تو هم بزرگ شده ای!

همه ی آنهایی که دوستشان داشتم

بزرگ شده اند

حتی تو

تو هم بزرگ شده ای

دیگر آن سادگی کودکانه را

در چشمانت

و در دستانت نمی یابم

[ چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, ] [ 17:7 ] [ m.moradi ] [ ]
بی کسی

باز هم طفل بی کس دلم

سر در گریبان یتیمی

بر روزگار غریبش زار می زند

کجاست مهربانی

که "دست کودکیش" را

در دست کودکم بگذارد؟!

[ چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, ] [ 17:6 ] [ m.moradi ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه